ارزوهاي مرده...
 
 

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

شیطان گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.


ارسال شده در تاریخ : شنبه 7 اسفند 1389برچسب:شیطان, :: 14:26 :: توسط : رضا

زندگی اگر زیبا بود،کودک ان را با گریه اغاز نمی کرد...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 6 اسفند 1389برچسب:, :: 9:47 :: توسط : رضا

شاعر زن میگه :

به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید!

برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!

برای ادامه به ادامه مطلب بروید

 

 

نظر.......................نظر

.................................

نظر.......................نظر



 ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 22 بهمن 1389برچسب:, :: 10:37 :: توسط : رضا

جوانی چند روز قبل از عروسی آبله ی سختی گرفت و بستری شد…
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود می نالید
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند…
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید زن نگران صورت خود… که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر او هم کور شده بود
مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد…
۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود…
همه تعجب کردند…
مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم …

نظر...نظر...نظر یادتون نره



یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ 
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

ادامه داستان عشق واقعی در ادامه مطلب

پاک یادت نره ببخشید نظر یادت نره



 ادامه مطلب...


ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن , پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع ش تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك. پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد , صبح سراغ مادرش رفت . وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود

 

 

 

 

   قفس داران سكوتم را شكستند

                             دل دائم صبورم را شكستند

                                                  به جرم پا به پای عشق رفتن

                                                                          پرو بال عبورم را شکستند

                                                                                               مرا از خلوتم بیرون کشیدند

                                                                                                                    چه بي پروا حضورم را شكستند

                                                                                                                                          تمنا در نگاهم موج مي زد

                                                                                                                                                            ولي روياي دورم را شكستند

 

 

 



ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 4:2 :: توسط : رضا

خدایا کفر نمی‌گویم،
پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.
خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگردر روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر
عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!
خداوندا!
اگر روزی‌ بشر گردی‌
ز حال بندگانت با خبر گردی‌
پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است  !

************************************

پی نوشت:

شکستن مگر چه چیز عجیبی ست؟
شکستن یک فعل است فقط! که در تمام درد های دنیا ضرب میشود !!!


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 20:29 :: توسط : رضا

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 16:22 :: توسط : رضا

نمی خواهم به جز من دوست دار دیگری باشی

                                         نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فكر دیگری باشی

                                                                                        نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند

                                                                                        نمی خواهم كسی نامش،بر لبهای تو بنشیند

                                           نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تو دستی


نمی خواهم كسی یارت شود در راه این هستی
 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 16:19 :: توسط : رضا

 

عشق را برایم توصیف کن

 

حال که دستانم به سقف دلت رسیده ،

 

و غم برای همیشه از خانه دلم پرکشیده است ...

 

حال که روزگار مرا برای تو خواسته ،

 

و تنهایی از لحظه هایم بار سفر بسته است ...

 

احساست را به قلبم ابراز کن

 

قلبی که قفل قفس سینه ام را شکسته ،

 

و به هوای آسمان دلت پرواز کرده است ...

 

دلی که با تو بودن را در رویایش دیده ،

 

و اینک به آرزویش رسیده است ...

 

آغوشت را برایم باز کن

 

حال که تنم اسیر تو بوده ،

 

و گرمای آغوش تو را به خاطر سپرده است ...

 

هیچ گاه با تو بیگانه نبوده ،

 

و تو را نیمه گمشده خود دانسته است ...

 

خودت را در لحظه هایم شریک کن

 

منی که تنها به تو دلخوش بوده ،

 

و این دلم به هوای بودنت نفس کشیده است ...

 

تویی که اگر نباشی ،

 

منم نبوده ،

 

این تن حقیر هنوز

 

به هوای داشتنت زنده مانده است ...

عشق را برایم معنا کن ...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 16:8 :: توسط : رضا

هر نفسى يه هم نفس ميخواد هم نفسم باش تا نميرم...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:56 :: توسط : رضا

لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم

از تو برسیدم من

تو منی یا من تو؟

و تو گفتی هر دو..

من به تو بیوستم..

گفتم ای کاش بناهم باشی

همه جا و همه وقت دست‏ ‏تو‏ ‏در‏ ‏دستم‏ ‏تکیه گاهم باشی

و تو گفتی هستم..

تا نفس هست کنارت هستم..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:52 :: توسط : رضا

چقدر سخته که کسی بهت تهمت سنگدلی بزنه

چقدر سخته که بدونی سرشار از احساسی و بقیه تو رو بی احساس بدونن

چقدر سخته که زندوتی بمونی و نتونی همزبون باشی

چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه و ظاهرت پر از خنده

چقدر سخته رفتن راه آخر باشه و نتونی راهیش باشی

چفدر سخته دلت پر باشه اما ساکت باشی و تو سینه ات داغون بشی

چقدر سخته یک دنیا وفا باشی و بی وفا خطاب بشی

چقدر سخته هیچ کس ندونه دلت از چی گرفته

چقدر سخته سرشار از آرزو باشی و خودت آرزوی یکی دیگه

چقدر سخته بشکنی و شکسته بشی..

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:51 :: توسط : رضا

کاش بودی تا دلم تنها نبود

                                تا اسیر غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا برای قلب من 

                              زندگی اینگونه بی معنا نبود

کاش بودی تا لبان سرد من

                              بی خبر از موج و از دریا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

                           بعد تو این زندگی زیبا نبود..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:40 :: توسط : رضا

هر چند مال من نشدی اما خیلی چیزا ازت یاد گرفتم

یاد گرفتم که به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم

یاد گرفتم که هیچ وقت"هیچ کس ارزش شکستن غرورم رو نداره

یاد گرفتم واسه اینکه بفهمم چقدر دوسم داره هر روز به بهانه ای دلش رو بشکنم

یاد گرفتم که هیچ وقت گریه های هیچ کس رو باور نکنم

یاد گرفتم به هیچ کس فرصت جبران ندم

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم اما خودم عاشق نباشم


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:26 :: توسط : رضا

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

بی مهری و جفای تو را باور نمیکنم

دل را چنان بستم به مهر تو که بعد از این

دیگر هوای دلبر دیگر نمیکنم..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:23 :: توسط : رضا

اگه سهم من تو بودی " تورو روی چشمام میذاشتم

اگه سهم من تو بودی " دیگه غصه ای نداشتم

اگه داشتمت همیشه " به نگات دل میسپردم

اگه داشتمت چه آسون " واسه خنده هات میمردم

لحظه لحظه قطره قطره " خودم رو فدات میکردم

تو رو جای ماه میذاشتم

با تو تا آخر دنیا

با تو تا وقتی نفس بود

میون تموم عشقا

واسه من عشق تو بس بود

دیگه تا آخر عمرم تو رو تنها نمیذاشتم..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:17 :: توسط : رضا

نپرس چقدر دوستت دارم که واژه هاخیلی کمه

                                           آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه

نپرس چقدر دوستت دارم ستاره تا رنگین کمون

                                        از اینجا تا شهر خدا قدر تموم کهکشون..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:14 :: توسط : رضا

کسی زیباتر از تو در جهان؟نه..

                      تو باش آرام جانم دیگران؟نه..

                                           غرور عاشقی دیوانه ام کرد

                                                              که دل خواهد تو را اما زبان؟نه..


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 15:11 :: توسط : رضا

گریه میكنم برا تو برای خودم برای تموم اونایی كه خواستن گریه كنن نتونستن. برا ی تمام اون چیزی كه خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میكنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی كه از دیگران شنیدم وهنوز شكست نخوردم .

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 14:33 :: توسط : رضا

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
                                   

 

                                   با اشکتمام کوچه را تر کردم

 

 

 

          وقتی که شکست بغض تنهایی من

 

 

                                                                            وابستگی ام را به تو باور کردم


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:شعر, عاشقانه,شعر عاشقانه, :: 3:26 :: توسط : رضا

آسمان رنگ شب یلدا گرفت 

                               یاد تو آمد به قلبم جا گرفت 

                                                             تا سحر غم با دلم هم خانه بود

                                                                                                   از فراق تو دلم دیوانه بود

                                                                یاد تو چندیست مهمانم شده 

                                     خاطراتت آفت جانم شده

هرچه میگویم سخن از یاد توست

                                    در سکوت من فقط فریاد توست


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, :: 16:50 :: توسط : رضا

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
زندگي يك بازي دردآوراست/زندگي يك اول بي آخراست/زندگي كرديم واما باختيم/كاخ خود را روي دريا ساختيم/لمس بايدكرداين اندوه را/بركمربايد كشيد اين كوه را/زندگي را با همين غمها خوش است/باهمين بيش وهمين كمها خوش است/باختيم وهيچ شاكي نيستيم/برزمين خورديم وخاكي نيستيم... rezahatame@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ارزوهاي مرده... و آدرس chashmak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 80
بازدید هفته : 291
بازدید ماه : 1053
بازدید کل : 54865
تعداد مطالب : 82
تعداد نظرات : 177
تعداد آنلاین : 1